به تباهى مردم رای ندهیم
حال من هم مثل حال شماست. زمان و همه چیز را گم کردم. نمیدونم که حمله راکتها کی بود؟ شب یا روز؟ چقدر با همین حالا که نشستهام و مینویسم فاصله زمانی دارد. میدانم که تمام شب تکهتکه از روی تخت بلند میشدم و عاقبت آمدم پایین. دیدم بابک هم روبروری تلویزیون نشسته.
قرار بود بریم خونه پسرم، نشد. هر دو میخ تلویزیون شده بودیم. گفتم ما را این جورر ببیند خوب نیست.


