«فردا علم نفاق طی خواهم کرد
با موی سپید قصد می خواهم کرد
پیمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد» خیام
دیروز وارد هفتاد و سه سالگی شدم.
همه این سالها جنگیدن کار اصلی من بوده.
جنگ اصلی با خودم بوده - نه با حکومت، نه با دیگران
با خونی که در رگهایم جریان دارد و از گذشتهای دور میآید و با خودش داستانها دارد و حکایتها و قوانینی که مال دوره من نیست، اما در خون من؛ من و شما؛ آوازخوانان میرود و ما را در عهد دقیانوس نگه میدارد. در عهد گرفتن اسیر و کنیز و آتش زدن چادرها و نابود کردنها و کشت و کشتارها.
ما هیچ کدام تافته جدابافته نیستیم. ما ثمره فرهنگ و تاریخ و جنبشها و بگیر و ببندها و قوانینی هستیم که در گذشته قومی خود داشتهایم. گذشتهای که نمیخواهد دست از سر ما بردارد.
ما زنگوله پای زندگی زیاد داریم. زن بودن هم مزید بر علت شده. قوانین و باورها به جای این که راه را برای ما هموار کنند، دست و پای ما را میبندند… من تمام این سالها با بینظمی خودم جنگیدهام. با تسلیم شدن و ای بابا به من چه و- این نیز بگذرد- با تنبلی و ناامیدی جنگیدهام.
هیچی آسان نمیگذرد. هر قصهای جای پای خودش را بر روح و روان ما بر جای میگذارد… من با نابودی و ویرانی جنگیدهام و خواهم جنگید.
دیروز بچههای گروه کولیها آنلاین جشن گرفته بودند- لحظات خوشی بود. بچههایی که سالهاست با من کار کردهاند. ما در واقع استقامت و عمل یک بند و تسلیم نشدن را جشن گرفته بودیم- جای شما خالی …
زندگی ادامه دارد
زندگی و جنگ هر دو - همه ما باید با نابهسامانیهای فرهنگی بجنگیم. با خوشخیالی-توهم قدرت- توهم نسل برتر یا انسان برتر- توهم گذشته بیعیب و نقص و پر افتخار- توهم امدادهای غیبی- توهم نجات دهنده که کاملا مشخص است وجود ندارد- توهم حوریان بهشتی و غلامان حاضر یراق در بهشت -
بلی دوستان؛
اول شناخت درست،
بعد مبارزه. بدون تعارف با بدبختیها، با امامزادههای بیمعجز
تولد همه شما مبارک
Copies of this work/manuscript/image may not be reproduced without permission from the author. Contact her at moniravanipor@gmail.com for permission to reprint and/or distribute.
منیرو جون، بعنوان نویسنده ای که تاکنون در مقابل "نابسامانیهای فرهنگی، نابودی و ویرانی" ایستادگی کرده و "جنگیده" بر شاگردان، رهجویان و همه آنان که با روح مبارزت آشنا هستند، پوشیده نیست که "دل روشنت از روانت گواست".
هنگام رویارویی با پلیدیها و شکستها، نه افتان و خیزان که با لشکر واژهها، درفش مبارزه را برپا میکنی، آنچنان که هوادارانت نیز با دلگرمی، ترغیب میشوند تا "برانند و آتش برآرند ز آب".
و برای انرژی گرفتن، با نوید "بباشیم شادان و گیتیفروز"، یادآور زیباییهای زندگی میشوی و خود نه فقط بعنوان شاهدِ "برین برنهادند و برخاستند***می و رود و رامشگران خواستند"، همپا و همراه آنها که " به بزم و به خوردن نهادند روی". میپیوندی.
نازنین،تولدت مبارک.❤️🌻تولدت بر ما و برجامعه ادبیات و هنر ایران و جهان مبارک.
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود